۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

رویاهای من

دعوتی یادم آورد که مدتهاست رویایی ندارم نمیدانم از چه زمانی، شاید از همان روزی که مجبور شدم تکه ای از روحم را در سرزمینم جا بگذارم و بار سفر ببندم به آینده ای نامعلوم در دیاری غریب. شاید هم نه ، نمیدانم.
دعوت از حلقه گروهی گفتگو است برای نوشتن از رویاهای نه شخصی، که زیاد دارم از این دست رویاها برای کودکانم، اما رویاهای عمومی مورد نظر است و من انگار رویاهایم را در "گذشته ای" جا گذاشته ام.
همیشه زندگی در رویا زیباتر از زندگی در واقعیت است شیرین تر است و همه جا صلح برقرار، آرامش پایدار و آزادی نهادینه. زندان ها خالی است در رویاها، مادری داغدار نیست، پدری در بند  و کودکی در حسرت نیست.
در شهری زندگی میکنم که سخنران "رویایی دارم" در آن زاده شده، مارتین لوتر کینگ را می گویم رهبر جنبش حقوق مدنی امریکا که سخنرانی معروفش با عنوان "رویایی دارم" را کمتر کسی ست نشنیده باشد. در کوچه و خیابان هایی راه میروم که او با رویاهایش راه رفته، بدانها اندیشیده  و سپس در برابر بنای یادبود آبراهام لینکن در واشنگتن فریادشان کرده. چنان فریادی که هم رویاها را به واقعیت کشانده هم 5 قاره را در نوردیده.
به او فکر میکنم اما تصویر پسر جوانی مقابل چشمانم رژه میرود با نشان های سبز و چشمانی سرخ و متورم و دو کلمه ای که زیرش نوشته "رویایی داشتم".
رویایی داشتم؟ همیشه داشتم رویاهایی بلندپروازانه و زیبا، رویای ایرانی آزاد و آباد. از آن دست رویاها که هر کسی برای وطن و هم وطنش آرزومند است، رویای آزادی بیان و قلم، رویای حرمت "انسان" و برابری ، عدالت و انصاف. خوب که می اندیشم می بینم اینها آرزوهایی است که من برای سرزمینم و مردم سرزمینم دارم، نه رویاهایم.
رویا اما زیاد داشته ام؛ رویاهای کهنه که دیرزمانیست کناری گذاشته ام و همراه می شوم با سام الدین ضیایی در این نوشته که 
آخرین بار کی بود  که به رویاهایم برای ایران فکر کردم؟
نمی دانم!
دیگر به خاطرشان هم نمی آورم.
سال هاست به رهایی از کابوس فکر کردن،
 مرا با رویاهایم بیگانه کرده است!

چرا باید  به یادشان بیاورم؟!
رویاهای من، دیگر به درد نمی خورد! کهنه شده!
 به درد نسل نویی که در ایران زندگی می کند نمی خورد!

رویاهای  کهنه ی من مرد!به خاک سپرده شد!
رویاهای من دیگر خریدار ندارد!

نسل نو،رویای نو می خواهد!

از حلقه گفتگو: سام الدین ضیایی در تارنوشت
                   مهدی جامی در سیبستان
                  آرمان امیری در مجمع دیوانگان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر